يك بررسي علمي درباره آينده انديشي


 

نويسنده: سيد عليرضا حجازي*




 

آينده و آينده انديشي همواره يكي از شگفت انگيزترين مسائلي بوده كه ذهن آدمي را به خود مشغول داشته است . تاريخ تفكر و انديشه ، شاهد انديشمندان بي شماري بوده كه هر يك متناسب با ادراك و برداشت خود از اين موضوع ، ديدگاه يا نظريه اي را مطرح كرده اند. بي شك ، جمع بندي اين آرا و ديدگاه ها كار چندان آساني نيست به ويژه اگر درصدد دستيابي به فهمي واقع بينانه و داوري بي طرفانه اي باشيم. اين مقاله با هدف تبيين ديدگاه انسان معاصر پيرامون يكي از مهم ترين موضوع ادراكي معاصر يعني "آينده و آينده انديشي"به نگارش درآمده و در اين بررسي زواياي گوناگوني را در نظر گرفته است.

سفر در زمان را آغاز كنيم!
 

براي ادراك آينده ناگزير به فهم گذشت زمان يا به تعبيري گذر خود از ميان زمان هستيم. ارسطو معتقد بود حركت همواره وجود دارد و زمان هرگز بدون تغيير نخواهد بود. رابطه ميان زمان و تغيير در طول تاريخ، دغدغه ذهني بسياري از فليسوفان و پرسشي مهم براي انسان ها متفكر بوده است . اما ديگر متفكران چگونه مي انديشند؟ "رپچارد شلگل" در مقاله اي با عنوان "زمان و جهان فيزيكي " اين پرسش را مطرح كرد: " آيا جهان در تغيير است از اين رو كه زمان مي گذرد ، يا احساس گذشت زمان در اثر تغيير دست مي دهد؟"
شلگل نتيجه مي گيرد كه وجود تغيير ، تصور زمان را پديده آورده است و نشان دادن تغيير از ويژگي هاي اصلي زمان است و در واقع تغيير ، نشانه اي براي درك و اندازه گيري زمان است . چه بسا انساني كه در يك اتاق يكسان از نظر نور (چه روشني و چه تاريكي) بازداشت يا زنداني باشد ، پس از گذشت مدتي نمي تواند ادراك پيشين خود را از زمان داشته باشد ، چرا كه تغيير نور محيط يكي از عوامل ادراك گذشت زمان است و فقدان چنين عاملي تغييري چشمگير در اداراك انسان پديد خواهد آورد و مي توان چنين پنداشت كه ادراك مولفه هاي زماني و مكاني ، چندان هم از يكديگر جدا نيستند.
از سوي ديگر ، تفاوت درك زمان در حالت هاي خواب و بيداري يا آن چه كه روان شناسان ناخودآگاه و آگاه مي نامند، تا اندازه اي روشنگر اين واقعيت است كه ميزان هوشياري سامانه عصبي انسان و حتي سطوح هورموني ، با درك زمان و تغيير آن ارتباط مستقيمي دارد. حالت هاي آگاهي و هوشياري انسان نسبت به تغيير در محيط پيراموني ، در ادراك زمان موثر است .
حتي وضعيت سكون يا تحرك فرد و سرعت حركت او ، حضور او روي كره زمين يا در فضا و يا در ديگر سيارات ، همگي در درك مفهوم زمان موثرند. به هر حال حضور مادي در جهان فيزيكي اين جبران ناگزير را بر ما تحميل كرد كه بپذيريم زمان و جهان مي گذرد يا بنابرآن چه برخي از دانشمندان مطرح كرده اند، "اين ماهستيم كه از ميان زمان مي گذريم."
بر اين اساس ، گذشت زمان چه از نظر احساس چه از زاويه طرح آن در قالب مقوله اي عقلاني ، همواره ما را با شكلي از زمان رو به رو مي سازد كه هنوز فرا نرسيده و از آن به عنوان " آينده" تعبير مي كنيم.

پيامدهاي طبيعي آينده انديشي
 

آگاهي انسان نسبت به زماني كه در پيش است دو پيامد طبيعي را به همراه دارد. نخست آن كه فرد تصويري قطعي از آينده را نمي تواند در مخيله خود تصور كند و آن چه كه تصور شود ، تصاويري احتمالي و غير قطعي خواهند بود . دوم ، اين كه اين آگاهي مي تواند نوعي هوشياري يا انتظار را براي زماني به همراه آورد كه هنوز فرا نرسيده است . اين هوشياري به نوبه خود استعداد تبديل شدن به نوعي آمادگي رواني و فيزيكي را دارد كه البته اين استعداد هميشه به عينيتي ملموس مبدل نمي شود و در ادبيات آينده گرا از آن با عنوان "غفلت زدگي" يا غافلگيري در برابر آينده ياد مي شود.
به نظر مي رسد بخش زيادي از ادراك آينده، مربوط به چگونگي شكل گيري ذهنيت انسان پيرامون شرايط زماني و مكاني است كه هنوز حضور فيزيكي انسان را در بر نگرفته ، و فرد تنها مي تواند تصويري مبهم ازآن را در ذهن خود بپروراند . پيش فرض ها و قراردادهاي ذهني ، تحليل مولفه هاي نوري و مكاني ، سطوح متفاوت هوشياري و... آميزه اي پيچيده را پديد مي آورند كه تفكيك آنها از يكديگر براي درك بهتر آينده ، به آساني ميسر نيست. امروزه براي بسياري از انديشمندان روشن شده است كه ميزان تكامل يافتگي سامان عصبي انسان ، و قدرت هاي متفاوت فردي ذهني و عقلاني در دريافت تصويري از آينده ، نسبي بودن ادراك آينده را امري بديهي ساخته است .
اگر انسان ها به گونه ديگري آفريده شده بودند و هوشمندتر از نسل كنوني بودند(امري كه در شرايط كنوني تنها به مدد مهندسي ژنتيك يا تكامل طبيعي از نسلي به نسل ديگر مسير پنداشته مي شود) اين احتمال مي رفت كه درک متفاوتي از آينده داشته باشيم. قدرت تخيل و تصور آينده در گستره نامحدود ذهن انسان معاصر ، تنها نيرويي است كه انسان امروزي به آن مجهز است و مي تواند نقاط زماني و مكاني دوردست را در ذهن خود ترسيم نمايد و حتي به آنها دست يابد.

آينده انديشي : كاري مفيد يا بيهوده ؟!
 

حكيمي گفته است:"در نگاه كساني كه پرواز را نمي فهمند ،هر چه بيشتر اوج بگيري كوچك تر ديده مي شوي." شايد مهم ترين چالش فرا روي انسان معاصر ، تبيين ضرورت آينده انديشي به ديگر انسان هايي است كه هنوز درك صحيحي از آينده ندارند ، چه برسد به آن كه از آينده انديشي و ابعاد گوناگون آن آگاهي داشته باشند. در برخي از جوامع كنوني ، آينده انديشان را مورد تمسخر قرار مي دهند، تمسخر كنندگان معمولا اين پرسش سرزنش آميز را براي آينده انديشان مطرح مي كنند:"انسان امروزي كه در حل مسائل روزمره خود درمانده است ، چگونه مي خواهد براي مسائل انسان هاي آينده يا معاصر راه حل هايي را بيابد؟" اين پرسش به ظاهري واقعي ، با چشم پوشي از واقعيتي بزرگ تر مطرح مي شود ، اين كه:"بسياري از مشكلات امروز ، در ديروز و گذشته ريشه دارند."
براي آن كه بتوان در وهله نخست ذهن چنين افراد سطحي نگري را نسبت به آينده تحريك كرد ، بايد پرسش هايي را براي آنان مطرح كرد. به عنوان نمونه ، اگر برخي چالش ها وجود نداشتند ، جهان امروز ما چگونه جهاني بود؟ چالش هايي مانند : قحطي و سوء تغذيه ، كمبود آب، بحران هاي مهاجرت ، هزينه هاي غير ضروري انرژي ، تخريب محيط زيست ، بيكاري و استثمار ، هزينه هاي بالا بهداشت و عدم دسترسي به امكانات بهداشتي ، چالش هاي امنيتي و مديريتي ، فقر ، درگيري هاي نظامي ، سبك هاي زندگي استرس آفرين ، بيگانگي و ناهمبستگي ، هزينه هاي گزاف آموزش ، خريد و فروش كودكان و استثمار آنها ، بيماري و مرگ نوزادان ، ريسك و ركود اقتصادي.
با در نظر گرفتن اين واقعيت كه بسياري از اين چالش ها يك شبه به وجود نيامده اند و پديداري آنها در جهان معاصر حاصل غفلت و عدم اقدام موثر و مناسب در ساليان گذشته است ، افراد منطقي با روبه رو شدن با چنين پرسشي ، در مي يابند كه شايد در گذشته امكان انجام اقدام مناسب يا در پيش گرفتن تدابيري براي دوري از اين گونه چالش ها وجود داشت ؛ اما بنابر دلايلي ، فقدان اقدامي كارآمد در آن زمان سبب بروز چنين مشكلاتي در جهان امروز شده است . جهان امروز همان آينده اي است كه در ساليان گذشته ، ملت هاي گوناگون منتظر فرارسيدن آن بودند.
و باز اگر از خود بپرسيم جوامع و رهبران آنها چه گمانه هاي آشكار و پنهاني را در ذهن مي پرورند كه سبب بروز چالش هاي فوق در جوامع خود و جهان شده اند ، يا اين كه برنامه ريزي بلند مدت چگونه مي تواند اين مشكلات را كاهش داده يا از ميان بردارد ، و يا اين كه چه درس هايي را مي توان از ملل و كشورهاي گوناگون براي رويارويي موثر با اين چالش ها آموخت ، و افزون بر اين ها جوامع و ملل گوناگون چه نقشي در كاهش يا افزايش اين مشكلات مي توانند داشته باشند ،و همچنين اين چالش ها در ارتباط با هر جامعه يا ملتي كه بر جهان غلبه يابد ، چه تغييري خواهند يافت ، و افزون بر اين ، چه بحران هاي جديد ديگري ممكن است پس اين چالش ها در سال هاي آينده پديد آيد ، ذهن ما تا حد چشمگيري نسبت به آينده تحريك خواهد شد و چه بسا نگران آن نيز شود.
هنگامي كه افراد براي پاسخ به اين پرسش ها ، ديدگاه هاي خود را با يكديگر در ميان بگذارند ، مجموعه اي در خور توجه از ديدگاه و نظريه ها را در اختيار خواهيم داشت . با وجود آن كه تمامي اين ديدگاه ها در بردارنده راه حل هاي كاملا كاربردي نيستند، اما كمترين مزيت آنها اين است كه گامي فراتر از مباحث رايج و روزمره را در بر داشته اند و خواسته و ناخواسته به آينده گرايش يافته اند.
همين گرايش به آينده ، به اندازه جهاني كه امروز در آن زندگي مي كنيم ارزشمند و حائز اهميت است . هنگامي كه انسان ها از هر رنگ ، زبان ، نژاد و مذهبي براي ساختن جهاني بهتر با آينده انديشان همراه شوند ، استعداد در خور توجهي براي تغيير جهان مثبت پيدا مي كنند. در اين صورت آينده انديشان در تبيين ضرورت آينده نگري و اقدام براي آينده تنها نخواهند بود. البته اين همگرايي ذهني تا اين اندازه نمي تواند كافي باشد و به تعميق بيشتر آن نياز داريم.
براي اين منظور بايد ميل و اشتياق طبيعي افراد به كسب آگاهي از آينده را در ذهن آنها بيدار و تقويت كرد. مروري بر مراحل زندگي طبيعي افراد ، راه صحيح انجام اين اقدام موثر و در همان حال حساس را به ما نشان مي دهد .

اشتياق طبيعي به آگاهي از آينده
 

روياهاي كودكي و خاطره هايي كه از آن دوران داريم ، با وجود آن كه به بخشي از گذشته ما تعلق دارند ، همواره رنگي از آينده را با خود به همراه دارند وقتي كودك بوديم و ناآگاهانه در روياها و آرزوهاي آينده خود غوطه ور بوديم ، نمي دانستيم كه آينده ممكن است آبستن چه رويدادها و حوادثي باشند. آينده از ديدگاه ما شايد به روزها ، هفته ها ، ماه ها و شايد سال محدود مي شد و اگر مي خواستيم آينده هاي دور و چندين ساله را تصور كنيم ، يا نمي توانستيم ، يا آن قدر تصاوير ذهني آينده تخيلي بودند كه حتي خود ما را هم به خنده وامي داشتند، چه برسد به ديگران اما هميشه مي خواستيم بدانيم:" چه اتفاقي در آينده رخ خواهد داد؟"
سرعت وقوع رويدادهاي جهاني و اجتماعي شايد فرصتي براي تفكر آرام و خردمندانه پيرامون آينده باقي نگذاشت و آينده را در حالي يافتيم كه زمان حال ادغام شده بود و ديگر جدايي و تفكيك امروز از فردا براي ما كار آساني نبود. به تدريج كنجكاوي هاي كودكانه جاي خود را به تفكرهاي خام و ناپخته در اعماق انديشه هاي نوجواني داد و باز تركيبي از خيال و واقعيت تصويري مبهم از آينده را در ذهن ما رقم زد كه بيشتري مبنايي از احساسات و عواطف را داشت تا واقعيت گرايي و عقلانيت . به هر حال ، براي آنهايي كه آخرين سال هاي دوران جواني را مي گذرانند، مشاهده آثاري از اين كنجكاوي ها هنوز امري طبيعي بوده و ممكن است در دام تجزيه و تحليل سيستمي يا برون يابي روند اسير شده باشند و ديگر نتواند مانند گذشته در بوته زار انديشه آزادانه جست و خيز كنند.
بگذريم ، انديشه آينده گرا و انديشه ورزي پيرامون آينده هرگز رهايمان نمي كند و ذهن هاي متلاطمي را كه هيچگاه نتوانسته اند به قطعيتي نسبي برسند ، با آينده هاي بديلي روبه رو ساخته كه گاهي هيچ كدام از آنها نمي توانند براي ما مرجح باشند وچاره اي جز پذيرش محتمل ترين آنها نداريم . شايد يكي از اين آينده هاي بديل ، پراكندگي كوشش هاي آينده گرا و دانش بنيان در حوزه آينده پژوهي و به طور مشخص در جوامع فارسي زبان باشد كه باوجود برخورداري از استعدادهاي مناسب ، هنوز نتوانسته به انسجام و توانمندي شايسته اي دست يابد . منظور از انسجام و توانمندي ، همگرايي ذهن هاي نوانديش و آينده گرايي است كه به آرمان "دانش براي دانش" بيش از هر اولويت ديگري اهميت مي دهند و پايه ريزي جامعه اي مترقي و دانش بنيان را تنها در تحقق يافتن اين آرمان مي دانند.
كاملا قابل درك است كه آينده پژوهي در جوامع فارسي زبان رشته اي نوپا محسوب مي شود و هنوز حتي يك دهه هم از عمر آن نگذشته و به جز برخي كانون هاي انديشه كه بنابر دريافت سفارش هايي از برخي كارفرمايان فعاليت هايي را در اين حوزه به انجام رسانده اند، كوشش يا فعاليت چشمگيري صورت نگرفته و هنوز آينده پيمايي به رفتاري متعارف در جامعه تبديل نشده است. افزون بر اين و به طور كلي ، مقوله "آينده" گسترده تر از آن است كه بتواند در كنترل و احاطه كامل دانش و آگاهي فردي يا گروهي معين و ويژه قرار گيرد و هر گونه ادعايي در اين زمينه ، تنها نوعي گزافه گويي خواهد بود.
دلايل بي شماري را مي توان براي اين وضعيت در نظر گرفت؛ از شرايط ويژه فردي و اجتماعي آينده پژوهان گرفته تا ويژگي هاي ذاتي اين دانش نوپا كه به دليل عدم برخورداري از چارچوب هاي ثابت و ايستا ، مانند آن چه كه در ديگر علوم پايه نظير فيزيك ، شيمي و پزشكي و... وجود دارد ، اين حوزه شناختي و معرفتي به درستي يا نادرستي به قلمرو علوم انساني و اجتماعي نظير فلسفه سپرده شد و حوزه هاي بحث و نظر به شيوه اي تقريبا نامحدود براي همگان باز گذاشته شده است.
اگر بدانيم از آينده چه مي خواهيم و چشم انداز مطلوب جمعي كدام است ، زمينه همگرايي ذهن هاي آينده گرا به تدريج فراهم خواهد شد و از استعدادهاي موجود به شيوه هاي مناسب براي پيشبرد اهداف مشتركي كه عاري از هر گونه ادعا يا برتري طلبي نسبت به ديگران خواهند بود ، بهره برداري خواهد شد.
تكامل آينده انديشي : از آينده آفريني تا آينده پذيري
همان گونه كه خاطر نشان شد ، آگاهي از آينده خواسته يا ناخواسته اقدام هاي فردي و اجتماعي را به همراه دارد ، اقدام هايي كه در برهه هايي از تاريخ سرنوشت تمدن بشري را رقم زده است . اينك تمامي آن چه كه در باب ادراك آينده در انديشه انسان امروزي قابل كاوش و بررسي است ، جمع بندي و ارائه مي شود.
از هنگامي كه انسان معاصر دريافت كه مي توان با انجام اقدام هايي بر آيندها ي كه هنوز فرا نرسيده تاثير گذاشت ، علاقه عمومي نوانديشان از كسب آگاهي از آينده به سوي " آينده آفريني" تغيير يافت. ديگر افراد به جاي آن كه به دنبال پيش بيني آينده بروند، تلاش مي كردند در حوزه آينده هاي فردي براي آينده خويش تصميم بگيرند و آينده مطلوب و مرجح خود را با دستان خودشان بسازند.
اگر چه اين رويكرد ، تازه جذاب و تا حدود زيادي عملي و امكان پذير به نظر مي رسيد ، بروز موانع فردي و اجتماعي در راه تحقق آينده هاي فردي موجب شد تا نگرش محافظه كارانه اي در اين عرصه شكل بگيرد و بازگشت به رويكرد انفعالي گذشته محتمل تر از تلاش براي آفرينش آينده به نظر برسد.
انسان سرگشته ميان " حق انتخاب سرنوشت" و اسير در چنگال "سرنوشت محتوم" ، چاره اي جز ايجاد نوعي تعادل ميان اين دو گزينه نداشت و با در پيش گرفتن نوعي محافظه كاري ، شكلي تركيبي از ادراك ذهني و به بيان بهتر توجيه و اغناي ذهني را ترسيم كرد. در اين شكل تركيبي ، هر جا كه توفيقي در راه ساختن آينده حاصل مي شد ، آن را مرهون بهره برداري از "حق انتخاب سرنوشت" مي دانست و هر جا شكستي نصيب او مي شد ، آن را تسليم شدن در برابر"سرنوشت محتوم " مي پنداشت . اين رويكرد تضادآلود ، با نمايان ساختن تضادهاي دروني خود كه متاثر از ناتواني هاي فردي و اجتماعي در تحقق آينده هاي مرجح بود ، ديگر نمي توانست قابل توجه يا پيروي باشد . اينك چاره كار چه بود؟
بار ديگر گسستي معنادار ميان "آينده گزينان" و "آينده باوران" پديد آمد. طرفداران هر يك از اين دو مكتب فكري و ذهني يعني "آينده گزيني" و "آينده باوري" ، با تبيين استدلال هاي خود، درصدد تثبيت جايگاه فكري و فلسفي خود برآمدند و هر يك پيروي از مكتب متقابل را نادرست مي پنداشتند. با نگاهي هوشمندانه به هر يك از اين دو روش و مكتب فكري مي توان نقاط قوت و ضعف آنها را دريافت و نسبي بودن دستاوردهاي آنها را در راهي كه در پيش گرفته اند ، به خود آنها نشان داد. به بياني ديگر ، نه تسليم شدن محض در برابر آينده و سرنوشت مي تواند انسان را به جايي برساند و نه اتكاي صرف بر آينده گزيني ، چرا كه آينده گزينان خود معترف به اين واقعيت هستند كه هميشه قادر به گزينش آينده مرجح نيستند و شرايط فردي و اجتماعي همواره با خواست آنها براي تغيير آينده همراهي نمي كند.
رويكرد سومي لازم است تا به هر دوي آنها اين واقعيت را گوشزد نمايد كه حركت انسان به سوي آينده يا به بيان بهتر عبور زمان از روي موجوديت فيزيكي او مرتبط با متغيرهاي گوناگون فردي ، اجتماعي ، زماني و مكاني است و برآيند و تقاطع نهايي اين عوامل است كه آن چه را كه آينده مي ناميم ، شكل مي دهد . سرانجام ، با واقعيتي به عنوان آينده روبه رو مي شويم كه پيروان هر دو ديدگاه در آن حضور خواهند داشت . واقعيتي كه به زعم هر يك از آنان "گزينش" يا "تحميل" شده است . حال چاره اي جز پذيرش اين گزينش يا تحميل وجود ندارد.
وقوع يك آينده و قرار داشتن در آن، چاره اي جز سازگاري با آن ندارد؛ اما تمامي كوشش آينده پژوهان معطوف بر آن است كه اين آينده را پيش از وقوع پيش بيني كنند، و گرنه ما پيوسته در هر لحظه بعد نسبت به لحظه پيش از آن قرار داريم. پذيرش آينده را بايد از باور داشتن آن متمايز دانست . نمي توان گفت كه يك باور در خصوص آينده همواره بر پايه هاي واقعي و مستند شكل گرفته است ، حال آن كه پذيرش يعني سازگاري با آن . كسي كه با آينده سازگاري پيدا مي كند، قابل مقايسه با فردي كه خود را به يك آينده مبهم دلخوش كرده است نيست. آينده پذير هر لحظه از آينده را قدر مي داند و با دانش و اقدام ، فعاليت هاي لازم براي حضور سودمند در آينده را انجام مي دهد. اما آينده باوري تا حدودي نوعي نگرش منفعلانه را در فرد پديد مي آورد و در بهترين حالت او را به آينده اميدوار مي سازد ، اميدي كه تحقق آن هنوز معلوم نشده است .
از اين رو پذيرش آينده ، بر باور داشتن آن يا گزينش آن تقدم دارد. پذيرش آينده يا به اصطلاح "آينده پذيري" (Futurability) به معناي وجود استعداد ، شناخت و درك لازم در ميان شهروندان يك جامعه براي "پذيرش آينده" و به بيان بهتر استقبال از آينده است . منظور از استقبال از آينده مشايعت گذشته و خداحافظي با آن است . زمان با سرعت بسياري رو به آينده در حال حركت است و گرفتار شدن در چنگال گذشته ، تنها سبب غفلت از آينده و آن چه كه در پيش است مي شود. بهره گيري از فنوني نظير "ارزيابي فناوري" (Technology Assessment) با هدف ايجاد موقعيت هاي بهتر براي زندگي ، سلامتي و بقاي انسان در محيط ناآرام و متلاطم كنوني جهان، با در نظر داشتن ايده آينده پذيري صورت مي گيرد . آينده پژوهان نقش قابل توجهي را براي "فناوري" به منظور ساختن جهان آينده قائل هستند و با ترسيم آينده ارجح براي جوامع انساني ، در پي استقرار الگوهاي مناسب تري از حيات فردي و اجتماعي هستند. ايجاد بسترهاي مناسب و فراهم ساختن عوامل موثر است كه اين آينده ارجح را به واقعيتي عيني و ملموس تبديل مي نمايد ، والا هيچ آينده پژوهي بدون ايجاد شرايط لازم ، نمي تواند ايده ها و انديشه هاي خود را پيرامون آينده محقق سازد.
نوآوري ، تفكر خلاق ، ايده پردازي و ديگر توانمندي هاي ذهني ،‌همگي در خدمت فرايندي قرار مي گيرند كه هدف آن ، ايجاد شرايط بهتر براي فعاليت و زندگي نسل هاي كنوني و بعدي انسان بر روي كره خاكي زمين (و شايد كرات ديگر) در آينده است . با اين وجود ، به دليل آن كه آينده سرشار از رويدادها و احتمالاتي است كه امكان شناسايي و پيش بيني تمام آنها به صورت كاملا دقيق وجود ندارد ، برخي افراد كه ديدگاه هاي مشكل پسند يا كمال گرا(Perfectionist) دارند ، با ديده ي شک و ترديد به اين تلاش مي نگرند.
نكته اي كه هنوز براي بسياري روشن نشده ، اين است كه وقتي از مقوله آينده نگري و پيش بيني آينده سخن به ميان مي آيد ، باور عمومي به اين پندار گرايش مي يابد كه آينده پژوهان نيز مانند طالع بينان يا فالگيران مي توانند به پيش بيني آينده و امور آن بپردازند ، حال آن كه واقعيت كاملا متفاوت از اين است . هيچ آينده پژوهي تاكنون ادعا نكرده است كه مي تواند آينده را به درستي و بي هيچ كم و كاست يا اختلافي پيش بيني كند ، بلكه آينده پژوهان آينده هاي ممكن در ارتباط با يك رويداد يا پديده را در قالب سناريوها ، چشم انداز و تصاوير بزرگي از آينده ترسيم مي كند كه رسيدن به هر يك از آنها را منوط به طي شدن فرايندي خاص و ايجاد شرايطي ويژه مي دانند.
از اين رو آينده پژوهي كوششي براي رسيدن به آينده است (كه مانند هر كوشش ديگري امكان و احتمال بروز خطا و اشتباه در آن وجود دارد) ، نه گمانه زني دقيق و خطاناپذير آينده .براي آن كه بتوانيم ظرفيت هاي "آينده پذيري" را در يك جامعه افزايش دهيم ، بايد ظرفيت هاي پذيرش انواع رويدادهاي محتمل را در ميان آحاد آن جامعه بالا ببريم . اين كار جز با پرورش ذهن هاي آينده گرا و انديشه هاي آينده نگر امكان پذير نيست . از آنجايي كه آينده هاي بديل در قالب تصويرهاي فردي از آينده تجسم مي يابند ، نخستين گام در اين مسير ، تقويت استعدادهاي آينده انديشي ولو از نوع علمي ـ تخيلي است . دانه هاي آينده براي جوانه زدن در مزرعه آينده انديشي ، نياز به نور و آفتاب "آينده پذيري" دارند؛ پس بياييد با تاباندن نور "آينده پذيري" سر برآوردن آنها را به تماشا بنشينيم!

پي نوشت ها :
 

* عضو انجمن آينده نگري ايران و مدير وب سايت آينده پژوهي به نشاني www.futurediscovery.com
پست الکترونيک:
info@futurediscovery.com
 

منبع:دانشمند شماره 566